My Dear Diary

خوش آمدید

My Dear Diary

خوش آمدید

احساس سوختن به تماشا ...

آتـــــش بگیر تا که ببینی چه می کشم
احساس سوختن یه تماشا نمی شود

   بی تو شکوفه های سحر وا نمی شود
بازآ که شب بدون تو فردا نمی شود

قفل دری که بین من و دست های توست
در غایت سیاهی شب وا نمی شود

ورد من است نام تو، هرچند گفته اند:
شیرین دهن، به گفتن حلوا نمی شود

عشق من و تو قصه تلخ مصیبت است
می خواهم از تو بگسلم اما نمی شود

ای مرگ همتی که دلِ دردمندِ من
دیگر به هیچ روی مداوا نمی شود

آتـــــش بگیر تا که ببینی چه می کشم
احساس سوختن یه تماشا نمی شود

قلبی که همچو مشعل نم دیده شد خموش
دیگر به هیچ بارقه گیرا نمی شود

درد مرا ز چهره خاموش کس نخواند
چون شعر ناسروده که معنا نمی شود

باید ز هم گسست قیود زمانه را
با کار روزگار مدارا نمی شود...


" عباس خیرآبادی "
 

نظرات  (۲)

سلام اگر فایل صوتی و خوانش این شعر ، ترجیحا با صدای خود جناب شاعر ، موجود است لطفا بگذارید .

شعر بسیار جذاب و زیبایی است ، محتوای عاشقانه این چکامه آدمی را به وجد می آورد ، خانه ات آباد !

استاد بزرگوار من زمزمه های شعرتون سرکلاس را فراموش نمیکنم

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی